هوش مصنوعی و ادبیات

چشم‌ها دریچه‌های روح آمیزاد هستند. راه‌های بی‌شماری برای توصیف چشم‌ها وجود دارد. اول خصوصیات آشکار چشم‌ها مثل رنگ ــ آبی، سبز، خاکستری، سیاه، … ــ را توصیف کنید. بعد شکل‌شان را شرح دهید ــ گرد، بادامی، باریک. به شکل و ساختار کلی‌ آن دقت کنید، از ابروها گرفته تا پلک‌ها. شرح دهید که چشم‌ها چگونه در صورت کاراکتر جا گرفته‌اند ــ در عمق، دور از هم، نزدیک هم. حرکات مخصوصی برای‌شان در نظر بگیرید که بیانگر احساسات کاراکتر باشند. بگذارید کاراکتر پلک بزند، چپ نگاه کند، خیره شود، چشم‌هایش برق بزنند.

معرفی مجموعه شعر «به غوغای باران»

تولد در روستایی در ازنای لرستان در یک خانواده‌ی پرجمعیت ارمنی در سال ۱۳۲۱ شمسی. بعد اراک، بعد تهران. تحصیل هنر، مشارکت در گروه شاعران نوجوی گروه ادبی «نُر اِج» (nor ej ، «صفحه‌ی نو»)، تدریس در دانشکده‌ی هنرهای زیبا، نقاشی، مهاجرت به نیویورک. نمایش آثار در گالری‌های معتبر جهان. بعد ارمنستان و مشارکت در بنیانگذاری مرکزی برای گسترش هنر نو و تجربی. زندگی در ایروان و نیویورک. و اینک ترجمه‌ی شعرهای دهه‌ی هشتاد میلادی و پیش‌تر از آن به زبان فارسی.

نظری به کتاب خروس ابراهیم گلستان

خروس را می‌شود داستانِ ابراهیم گلستانی دانست که در خراب‌آبادی پر از کثافت و تباهی افتاده با مردمانی عقب‌مانده و روشنفکرانی بدطینت که ندادردهنده‌ها را می‌کشند. در این میان تنها اوست که حق دارد و هیچ نقشی و مشارکتی و مشابهتی با آن‌چه بیرون از خودش در جریان است ندارد.

مهاجرت به گذشته

به یاد می‌آورم لاله‌زار را چرا این اواخر این قدر به «قدیم‌ها» دل بسته‌ایم، عکس‌های قدیمی، اشیاء قدیمی، فیلم‌های قدیمی، اعم از فیلمفارسی‌ها و فیلم‌های آرشیوی از خیابان‌ها و ساختمان‌های پنجاه شصت سال پیش و قدیمی‌تر؟ و آیا تصویری که از این خیابان‌ها و فضاها می‌سازیم با واقعیت آن‌ها در گذشته هیچ شباهتی دارد؟ این پرسش را که طرح کنی، توفانی از اظهارنظرها و حدس‌وگمان‌ها در می‌گیرد. شاید چون در حال و آینده چیز دوست‌داشتنی […]

پژوهش‌های یک سگ: فلسفه یا ادبیات؟

معرفی کتاب «پژوهش‌های یک سگ» نویسنده: فرانتس کافکا / ترجمه: علی‌اصغر حداد / باضافه‌ی دو نقد به قلم آرون شوستر و راینر نِگِله، به ترجمه‌ی مهدی حبیب‌زاده / انتشارات خوب / مجموعه‌ی نقد و داستان / چاپ دوم / ۱۴۰۱ ۱ به گذشته‌ها که فکر می‌کنم، با به یاد آوردن روزهایی که در میان جماعت سگ‌ها زندگی می‌کردم، در تب‌وتاب آنان سهیم بودم و سگی میان سگ‌ها به حساب می‌آمدم، با کمی دقت به این […]

هیزم‌شکن و مرگ

زنده باشین بچه‌ها! اما مثل ما زنده نباشین! این‌ها آخرین جملات یکی از داستان‌های کتاب ارمنی‌مان بود: بچه‌ها در مجلس عروسی یا عزایی (درست یادم نیست کدام یک) چند نفری شعری دکلمه می‌کنند و آخرش آدم بزرگ‌ها تشویق‌شان می‌کنند و «تامادا» با قیافه‌ی جدی سبیل‌هایش را تاب می‌دهد و این دو جمله را می‌گوید که البته به ارمنی خیلی موزون‌تر و قشنگ‌تر است از ترجمه‌ای که من کرده‌ام. اعتراف می‌کنم که آن موقع معنی این […]

ژیژک: پاکسازی قومی چون ادامه‌ی شعر با وسائل دیگر

معنی این حرف چیست؟ پاکسازی قومی چه ربطی به شعر دارد؟ شاعران چه ربطی به کشتار قومی دارند؟ این پرسشی است که محاکمه‌ی رادُوان کارادیچ در دادگاه جنایات جنگی در لاهه پیش نهاد. کارادیچ علاوه بر این‌که مسئول برخی از بی‌رحمانه‌ترین کشتارهای قومی در طول جنگ بوسنی بود، شاعر هم بود. آیا ارتباطی هست بین شاعر بودن او و اعمال جنایتکارانه‌اش در طول جنگ؟ اسلاوی ژیژک در نوشته‌ی کوتاه زیر می‌کوشد این ارتباط را روشن […]

مجله‌ای برای شش نفر

ما پنج نفریم. من، سردبیرمان، منشی، معلم و سرمایه‌دار. مجله‌ای در می‌آوریم به زبانی که تعداد اندکی آن را می‌دانند. اگر قدیم ها بود پیدا کردن چاپ‌خانه‌ای که حروف این زبان را داشته باشد و بتواند مطالب ما را حروف‌چینی کند مشکل می‌شد، امّا امروز با جهانی شدن تکنولوژی و چاپ کامپیوتری دیگر نیازی به حروف مخصوص و چاپ‌خانه مخصوص نیست و مجله‌مان را در هر چاپ‌خانه‌ای می‌توانیم در بیاوریم. یادم رفت بگویم، اسم مجله‌مان […]